وادی عشق

عشق احساس نیست بلکه یک وادی دور افتاده در فضاست!
شرح حال یک الاغ هنگام مرگ

نوشته: صادق هدایت

 شرح حال یک الاغ هنگام مرگ

 

 

 

آه! درد اندام مرا مرتعش می کند. این پاداش خدماتی است که برای این جانور دو پای بی مروت ستمگر کشیده ام. امروز آخرین روز من است. و همین قلبم را تسلی می دهد! بعد از طی یک زندگی پر از مرارت و مشقت و تحمل بارهای طاقت فرسا، ضربات پی در پی چوب و زنجیر و دشنام عابرین، همین قدر جای شکرش باقی است که این حیات مهیب را وداع خواهم گفت.
این جا خیابان شمیران است. امروز به واسطه ی بی مبالاتی صاحبم، اتومبیلی پاهای مرا شکست و به این روز افتادم. بعد از ضرب و شتم، جسد مرا در کنار این جاده کشیدند و به حال خود گذاشتند. ممکن است فراموش کرده باشند که هنوز از نعل و پوست من میتوانند استفاده کنند! گویا به کلی مایوس شدند. آیا خوراک مرا به موقع خواهند آورد؟ نه. باید در نهایت زجر و گرسنگی جان داد. زیرا دیگر از من کاری ساخته نیست.

 


بیایید با حیوانات مهربانتر باشیم.

+نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:,ساعت22:50توسط ایوب |